در روزنامه شرق مورخه 21 مرداد 1389 مصاحبه ای با آقای حسن نراقی نویسنده کتاب معروف «جامعه شناسی خودمانی»درباره علل ضعف کارگروهی در جامعه ایرانی انجام شده بود که واقعا زیبا و قابل تامل بود. از آنروز دنبال فرصتی بودم که نکاتی که برای خودم جالب بود را تایپ کنم و با دوستات دیگر به اشتراک بگذارم (متاسفانه سایت روزنامه شرق به روز نمی شود و آرشیو الکترونیکی آن موجود نیست فکر کنم از تاریخ اولین توقیف روزنامه دیگر به روز نشده است.).
هدف من از به اشتراک گذاشتن این نوشته با دوستان دیگر به این خاطر بود که، کار تیمی یک از بزرگترین مسائل ریشه ای رشته ما است با همان مشکلات خاص جامعه ایرانی. هر از چندی دوستان در مورد این مسئله مطالبی را می نویسند و سعی در ارائه راه حلی برای این مسئله دارند که قابل تقدیر و بررسی است. اما به نظر من یکی از مواردی که باید در ارائه راه حل برای این مسئله در نظر گرفته شود بررسی این موضوع از دیدگاه جامعه شناسی و پایه ای است، تا این راه حل یک نسخه کپی شده از سایر راه حلها موجود برای دیگر جوامع نباشد بلکه آمیخته با واقعیتهای جامعه خودمان باشد. راه حلی برای افراد این جامعه، جامعه ای که فقط و فقط شبیه خودش است.
آقای نراقی ضعف در کار گروهی را همانند خصلت های مانند «همه چیز دانی»، «عدم صداقت» یا «حقیقت گریزی» از خصلت های منفی جامعه ایرانی می داند و دلیل آنرا علت و معلول های مختلفی می داند که از یک ایرانی فردی تک رو، خودرای و گریزان از «خرد جمعی» ساخته است.
تاثیر عوامل شخصیتی یا عوامل شخصیت ساز
«عوامل شخصیتی» یا بهتر است بگویم «عوامل شخصیت ساز» مجموعه ای از عوامل است که رفتارهای اجتماعی ما را شکل می دهد و اینها یا به قول شما ذاتی است یا به تدریج ذاتی شده است، حالا یا از طریق ژن یا از طریق تربیت. همه آدمها از دوران طفولیت خود خاطرات یکسانی از رفاه، فرهنگ، آسایش و … ندارند. از آن طرف هم مرتب در گوشش خوانده ایم و می خوانیم که همه آدمها مساوی هستند و برنده کسی است که فقط کوشش بیشتری بکند. ما کودکامان را را واقعاً از روی مجیت زیادی که به آنان یعنی در حقیقت به خودمان داریم همواره در یک مسابقه ناعادلانه به نام پیشرفت شرکت می دهیم که اکثرا هم جواب دلخواه را نمی دهد. خب مشخص است که وقتی این کودک بزرگ شد به نوعی سعی می کند به نوعی این برجستگی و جلوتر از دیگران بودن را ثابت کند و این «تک گرایی» و «تک جلوه ای» حالا حقیقی یا مجازی را باید به هر حال به نمایش بگذارد که در کار تیمی و دسته جمعی امکان بروز آن بسیار اندک است.
شکل شخصیت انسان بیشتر زیر نفوذ تربیت است یا عوامل وارثتی؟
صلاحیت علمی در حودم نمی بینم که به این سوال جواب بدهم اما با تجربه ام می توانم بگویم که هر دو نقش دارند ولی شخصاً وزن تربیت را سنگین تر می دانم. در همین زمینه سوژه و بحث مورد نظر شما نسل تازه را نمی گویم. نسل خودم و حتی 10، 15 سال جوان تر را می گویم. تمامی دوران کودکی این نسل در فضای آمرانه و یک طرف شکل گرفت. پدر دستور می داد، مادر بزرگ سهم خودش را از جایگاه فرماندهی داشت. مادر هم همین طور. معلم، مدیر مدرسه و بخشدار و هگذا تا نهایت. جالب است حتی نظر کودک را را در مورد کفش و لباسی که قرار بود از آن استفاده کند هم نمی خواستند. خب این کودک بینوا کجا تمرین کرده است که تیمی کار بکند؟! یک نفر می گفته، بقیه اجرا می کردند. پس کودک تنها کاری که می تواند بکند این است که صبر کند تا بزرگ شود و همان بلایی را که سرش آورده اند سر نسل بعدی در بیاورد. کار تیمی در فضای متقابل گفت و گو ها شکل می گیرد. یعنی به قول فرنگی این «دیالوگ» است که تمرینی می شود برای کار تیمی نه «مونولوگ». شاید برایتان خنده دار باشد که ما در زبان فارسی لااقل تا آنجا که من می دانم برای ترجمه کلمه تیم مترداف فارسی نداریم. مثل اینکه اصلا ضرورتی برای درست کردن آن وجود نداشته.
از دسته یا گروه نمی توانیم به جای «تیم» استفاده کنیم؟ (یک سال عالی با پاسخ عالی تر، این هم پست خودم در باره مسئله مشابه)
نه نمی توانیم. تیم مفهمومی دیگر دارد. شما در گوشه ای و کنار میدانهای بزرگ شهر بارها دیده اید که عده ای از جوانان کارگر در یک گوشه بیتوته کرده اند و منتظر توسط کارفرمایی اجیر شوند. به اینها می توانید بگویید یک گروه کارگر یا یک دسته جویای کار اما همین که سر و کله یک کارفرما برای جذب تعدادی معدودی از این کارگرها پیدا شد برای از میان به در کردن رقیب، کار را حتی به راحتی به کتک کاری هم می کشانند. یعنی دسته هستند اما هدفشان مانند تمام افراد تیم مشترک نیست. انفرادی است بنابراین هرگز نمی شود به اینهت گفت تیم. ملاخصه می کنید همین لغت «لابی» هم که به تازگی در ادبیات ما رسوخ کرده در اینجا کمی با تبانی همخوانی بیشتری دارد تا به قول شما «کار گروهی». در صورتی که مورد مصرف «لابی» در غرب به مفهوم تیم نزدیگ تر است.
– پدر و مادر همیشه بهترین ها را برای فرزندان خود می خواهند، اما برای رسیدن به این بهترینها و بهترین شدنها آیا ابزار و امکانات آن را برای کودک خود تدارک دیده اند؟ آبا با گفتن اینکه خواستن توانستن است، همه مسئولیت پدر و مادر تمام شد یا آنها باید با خود صادق باشند و بگوینند خواستنی توانستن است که امکاناتش هم حتی المقدور مهیا باشد. ما به جای آنکه تلاش کنم فرزندانمان را بر مبنای واقعیت های زندگی تلاش بکند او را در یک مسابقه ناعادلانه به نام پیشرفت شرکت می دهیم که تعداد نفرات برترش بسیار اندک است ولی سرخورده هایش فراوان! بعد از همین کودک وقتی به سنین رشد رسید انتظار داریم در اجتماع به صورت گروهی کار بکند و فرهنگ کار گروهی داشته باشد. خیر چنین چیزی تفریبا غیر ممکن است. این آدم بیشتر سعی خود را در این راه صرف خواهد کرد… که بلکه به تنهایی بتواند ستاره ای بشود تا مگر قسمتی از ناملایمات کودکی را ترمیم کند. تمام سعی اش به خود اندیشیدن و خود محوری خواهد بود. از چنین آدمی نمی شود انتظار کار گروهی داشت.
– جامعه مادامی که در یک مسابقه فوتبال برا گل زن هورا می کشد و گلر پرریسک و پر مسئولیت را جدی نمی گیرد … یعنی در حقیقت به این پدیده «تک گرایی» دامن می زند.
– عدم علاقه به کار تیمی، برمی گردد به کاستی های دوره کودکی و نوجوانی، به دوره ای که کودک نتوانسته است میل و غریزه اش را در ارتباط با جلوه گری و خودنشان دادن ارضا کند. غریزه ها حتی اگر به شدت هم سرگوب هم شوند گریبان آدمها را تا آخر عمرشان رها نمی کند.
موارد بالا، مواردی بود که من از این مصاحبه انتخاب کردم تا با شما به اشتراک بگذارم. حالا شما اگر می خواهید تیم خود را تشکیل دهید چگونه تیم خود را هدایت خواهید کرد که هم سعی در برطرف کردن کاستی های دوره نوجوانی و کودکی اعضای تیم خود بکند و هم آنها را به فرهنگ کار تیمی در معنی واقعی آن سوق دهید؟ در مورد خودتان چگونه عمل می کنید، آیا در درون خودتان نمی خواهید ستاره این جمع باشید و به آرزوی ستاره بودن خود به هر قیمتی برسید؟