تقدیم به …

از جبران تقدیم به دوست عزیزم داوود:

“تو همزمان نمی توانی جوانی و شناخت جوانی را در یک آن در اختیار داشته باشی، زیرا که زندگی، جوان را از شناخت باز می دارد و جستجو درباره ذات معرفت او را از زندگی باز می دارد.”

و این نیز تقدیم به همه دوستانم:

“همه اندوه هایم را در پاییر جمع کردم و در باغ خویش دفن نمودم.

هنگامی که ماه آوریل بازگشت و تابستان فرا رسید تا با زمین ازدواج کند، در باغچه ام گلهایی در اوج زیبایی رویید که با سایر گلها تفاوت داشت.

سپس همسایگانم آمدند تا گل های باغچه ام را تماشا کنند. همه آنها به من گفتند: اگر پاییز فرا رسید و زمان بذر افشانی شد، آیا از بذرهای این گلها به ما می دهی تا در باغهایمان بکاریم؟

1 comments on “تقدیم به …

Comments are closed.