دریغ بر ملتی که زورگو را قهرمان می داندو فاتح پرجلال را سخاوتمند.
دریغ برملتی که در خواب شهوت را منفور می داند، و اما در بیداری تسیلم اش می شود.
دریغ بر ملتی که صدا بر نمی آورد، مگر به هنگام تشییع جنازه، و لاف نمی زند مگر آنگاه که کردنش زیر تیغ باشد.
دریغ بر ملتی که سیاست مدارش روباه، فیلسوفش تردست، و هنرش، هنر وصله و پنیه و تقلید باشد.
دریغ بر ملتی که حاکم جدیدش را با بوق و کرنا خوشامد می گوید، و با ققهه و غوغا وداعش می گوید، تا با بوق و کرنا دیگری را خوشامد گوید.
دریغ بر ملتی که فرزانگانش از پیری خرف شده اند و مردان نیرومندش هنوز در گهواره اند.
جبران خلیل جبران