داستان از این قراره که روزی یک نفر از دهی به شهر میاد و از قضای روزگار به یک کنسرت موسیقی میره. در بازگشت از شهر در راه به مطرب ده میرسه که داشته با پسرش ساز و دهل میزده. همین که مطرب رو می بینه بهش میگه که من توی شهر رفتم یک جایی به اسم کنسرت و کلی از همکارات رو یک جا دیدم. مطرب هم که تا به اون روز کنسرت ندیده و نشنیده بوده، با بهت می پرسه که کنسرت چیه؟
مرد دهاتی میگه که کنسرت یه جایی که اولش که رفتیم تو یه عده روی یه بلندی با سازهاشون نشسته بودند و هر کی برای خودش هی ساز میزد (حواستون که هست داشتند سازهاشون رو کوک می کردند). بعد یکی که اصلا ساز نداشت از در اومد تو و همه براش دست زدند. بعد هم روشو کرد به مطربهای روی بلندی و شروع کرد به دستور دادن که تو بزن و تو نزن، تو بزن، تو نزن و الی آخر. آخرشم به همشون گفت دیگه نزنید. بعد هم مردم براش دوباره دست زدند و اون هی دولا و راست میشد می گفت من نبودم اینا بودن من نبودم اینا بودن.»
این دقیقا تعریف یک سیستم شیگراست. دقیقا هدف یک سیستم شی گرا ایجاد هارمونی معنادار (collaboration) میان اجزاء مستقل سیستم برای دست یابی به یک کارکرد مشخص است. در صورتی که در سیستمهای ساخت یافته رویکرد ما دقیقا رویکرد حل مساله بود. مساله تعریف می شد و برنامه نویس مساله را هدف گرفته و برای حل آن با استفاده از یک سری دستورات خطی شروع به حل مساله میکرد. در منطق شی گرا اجزا یک سیستم الزاما تعلقی به سیستم ندارند و می توانند به همان صورت که به سایر سیستم ها سرویس می دهند به سیستم مورد نظر ما نیز سرویسی را ارایه کنند. تنها مساله توان طراح سیستم در ایجاد تشریک مساعی و یا به تعبیری همکاری مناسب میان اجزاء مختلف سیستم است.
منبع : در گذار عمر