برچسب: تیم

فریم ورک تعاملات – قسمت اول

یک تیم که تقریبا تمام پروژه های خود را در یک سال قبل خارج از برنامه زمانی و بودجه تعیین شده به پایان رسانده بود. یک تیم که مدیران ارشد آن اعتقاد داشتند که یک تیم کامل است و بر پایه فرآیند اجایل عمل می کنند. اما  همچنین اعتقاد داشتند که اعضای تیم، تمام توانایی های خود را بکار نمی گیرند و به دنبال پاسخ این سوال بودند که چرا تیم انتظارات واقعی را برآورده نمی کند؟. این تیم مقصد جدید من بود و یافتن پاسخ سوالات مدیران وظیفه من.

در چند روز اول که تازه به تیم ملحق شده بودم با اعضای تیم صحبت کردم، و همانطور که مدیریت اذعان داشت تک‌تک اعضای تیم از لحاظ فنی در سطح بالای قرار داشتند. تک‌تک اعضاء به عنوان یک فرد در حیطه تخصص خود عالی بودند، اما مشکل اساسی که من در بررسی‌ها و مشاهداتم متوجه شدم نحوه تعامل اعضاء با یکدیگر به عنوان یک تیم بود. یعنی مشکل اصلی این بود که تیم اصلا شبیه یک تیم عمل نمی‌کرد. پس برای بررسی بیشتر به یکی از جلسات تیم که درباره طراحی سیستم بود ملحق شدم.

سعید تقریبا بر تمامی مکالمات تیم حاکم بود. و بیشتر ائده های او درباره توصیف سیستم جدید بود. حمید و علی در گفتگو شرکت می‌کردند و در حین گفتگو با شوخی‌های خود می خواستند محیط را شادتر کنند. حسین با تجربه ترین توسعه دهنده تیم تحت تاثیر فضای جلسه و بحث قرار گرفته بود و نمی‌توانست چیزی برای ارائه و کمک کردن به موضوع بحث بکند. رضا وقتی از او سوالی پرسیده می‌شد به راحتی نمی‌توانست پاسخ خود را بیان کند. رامین از سعید می خواست که درباره ائده‌های خود، جزئیات بیشتری را بیان کند، ولی سعید فقط می‌خواست ائده ها و طرح های خود را سریع و بدون هیچ جرئیاتی ارائه بدهد.

در آخر جلسه به آسانی می‌شد حس نارضایتی را در چهره افراد مشاهده کرد. بسیاری از سوالاتی که باید مطرح می‌شدند، نشده بودند و برای بعضی از سوالها هم پاسخ مناسبی ارائه نشده بود. حتی می شد حس ناامیدی به یکدیگر را در بین اعضای تیم مشاهده کرد.

پس سریعا تصمیم گرفتم که کارائی تیم را افزایش دهم. برای این منظور در اولین مرحله باید اعضای تیم سبک رفتاری همدیگر را درک می‌کردند و با استفاده از آن سبک تعاملات خود را به گونه ای تغییر می‌دادند که به عنوان یک تیم به شکل موثرتری کار کنند.

فریم ورک تعاملات

اگر شما از افرادی بخواهید تعریفی از اجایل برای شما ارائه بدهند، احتمالاً شما به تعداد نفراتی که این سوال را از آنها پرسیده اید، پاسخ دریافت خواهید کرد. مجدداً از این افراد بخواهید یک تعریف خیلی انتزاعی از اجایل را اینبار در سه عبارت یک و یا دو کلمه‌ای ارائه بدهند. نتیجه را بررسی کنید به احتمال زیاد در جواب اکثر افراد با عبارات “کارتیمی”  و‌ یا “تعاملات” روبرو خواهید شد.

بیانیه چابک بیان می کند: “افراد و تعاملات مهمتر از فر آیندها و ابزارها هستند.” و در یکی از اصول بیانیه چابک بیان شده است: “کارآمدترین و موثرترین روش انتقال اطلاعات به تیم توسعه و تبادل آن در میان اعضای تیم، گفتگوی چهره به چهره است.” بنابراین اگر اجایل  یک توافق بزرگ برای افزایش کارایی تعاملات و روشی که تیم باهم کار می کنند هست، پس چرا افرادیکه یک پروژه چابک را شروع می کنند از یک فریم ورک تعاملات که تعاملات و کار تیمی را بهبود می بخشد استفاده نمی کنند؟ در این نوشته سعی خواهیم کرد که با یکی از ارزشمندترین فریم ورک های تعاملات به نام DISC آشنا شویم. (در بسیاری از منابع مدیریتی فریم ورک تعاملات را با عنوان مدل رفتاری، پروفایل شخصیتی و … معرفی می کنند. ولی در اکثر منابع و دوره های مربوط به اجایل از اصطلاح فریم ورک تعاملات استفاده شده است).

تاریخچه DISC

فریم ورکی که من اکثر موارد برای تیم های مختلف توصیه می کنم  DISC نام دارد. احتمال دارد شما نیز با DISC  آشنایی داشته باشید. اما DISC  بسیار قدیمی تر از متدهای چابک و تفکر ناب هست و ریشه های آن به 400 سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد، زمانیکه بقراط رفتارهای انسان را مورد بررسی قرار داد و آنها را به چهار گروه تقسیم کرد.

در 1928 ويليام مولتون مارستن کتابی با عنوان “The Emotions of Normal People” منتشر کرد، که در آن تئوری DISC را تشریح کرد. در طول این سالها، شرکتهای متعددی تاییدیه های آماری و بهبود مستمر را بر روی DISC ارائه کرده‌اند.

تعریف DISC

شما می توانید DISC را به عنوان اثر انگشت رفتاری هر فرد در نظر بگیرید. رفتار هر فرد ترکیبی از چهار عنصر است، اما ترکیب این چهار عنصر در هیچ دو فردی دقیقا مشابه یکدیگر نیست. ترکیب این چهار عنصر است که مشخص می کند هر فرد چگونه رفتار می کند. درک DISC بسیار ساده است، اگر یک فرد بخواهد که بر همه افراد و محیط خود تسلط داشته باشد، این فرد یک D است. هر یک از حروف در عنوان DISC  بیانگر یکی از این چهار عنصر است. هر کدام از این حروف به چه معنای هستند؟

The D—Dominator

Dها عاشق سرعت هستند، آنها زود تصمیم می گیرند و از آتجایی که نتیجه گرا هستند می خواهند در سریع ترین زمان ممکن و به هر قیمتی که شده به نتیجه پیش بینی شده برسند. آنها به صورت صریح با طرف مقابلشان صحبت می کنند، و حتی صحبت طرف مقابل را قطع می کنند ولی دوست ندارند کسی صحبت آنها را قطع کند. از این رو این گروه افراد اغلب از طرف دیگران افرادی مستبد و خود رای شناخته می شوند. آنها ریسک پذیر و خلاق هستند و می توانند بی هیچ ابایی استانداردها و وضعیت فعلی را به چالش بکشند. آنها می خواهند همه چیز تحت کنترلشان باشند ولی نمی خواهند خودشان تحت کنترل باشند و توسط دیگران به آنها امر و نهی شود. آنها می خواهند همه چیز را به صورت خلاصه و مفید داشته باشند و از اینکه مطالب به آنها به صورت خیلی ریز و همراه با جزئیات ارائه شود متنفر هستند.

Dهای مشهور: جورج بوش، مارگارت تاچر، پوتین، مایکل جردن و رابرت دنیرو.

The I—Influencer

Iها این موجودات اجتماعی را خیلی زود می‌شود شناخت. آنها عاشق تعامل، ایجاد ارتباط و صحبت با دیگران هستند. آنها بسیار مشتاقانه و با هیجان صحبت می کنند، و در حین صحبت دستهای خود را تکان می دهند و حالات چهره خود را تغییر می دهند. اگر قرار باشد آنها شما را به انجام کار راضی کنند حتما انگیره کافی برای انجام آن کار را به شما خواهند داد و شما را متقاعد به انجام آن خواهند کرد. اما اغلب آنها موجودات احساسی و خوشبین هستند و به سادگی و گاه حتی بی دلیل به دیگران اعتماد می کنند. آنها با توجه به ذاتی اجتماعی و برون گرا خود دوست دارند به صورت تیمی به فعالیت خود ادامه بدهند و از کار به صورت انفرادی گریزان هستند.

Iهای مشهور: بیل کلینتون، آندره آغاسی، استیو مارتین

The S—Supporter

Sها سنگ صبور تیم‌ها هستند. آنها از دسته افرادی هستند که آهسته و پیوسته حرکت می کنند تا به مقصد برسند، شما می توانید مطمئن باشید که آنها حتما تا آخر با شما خواهند بود. آنها صبور، متفکر، آرام، دلسوز، حامی و مهم تر از همه یک گوش شنوا و هم تیمی قابل اتکاء برای همکاران و دوستانشان هستند. با توجه به ذات پایدار آنها، آنها از تغییرات آنی و تناقصی گریزان هستند و دوست دارند که در محیط های پایداری که با ریتم ثابتی حرکت می کنند فعالیت کنند. آنها نمی خواهند زمانیکه برای در کنار خانواده بودن را در نظر گرفته اند به هیچ قیمتی از دست بدهند. در یک کلام آنها عاشق کار در تیم های کوچک و کمک به دیگران هستند.

Sهای مشهور: مادر تزار، مارتین لوتر کینگ، جان اف کندی

The C—Critical Thinker

Cها عاشقان استانداردها و جزئیات. آنها به درستی و کیفیت اهمیت زیادی می دهند، و به همین دلیل قبل از تصمیم گیری و انجام کارها تحقیق کافی می کنند، و برای اینکار پیش نیازهای این کار یعنی، دسترسی به اطلاعات کامل، زمان کافی برای بررسی تمام جزئیات را نیز طلب می کنند. آنها به صورت سیستمی فکر می کنند و مسائل را به درک خوبی می‌کنند. آنها معمولا استانداردهای بالای را برای خود در نظر می گیرند که اغلب بالاتر از سطح نرمال هستند. آنها اگر به استانداردهای مورد نظر خود دست نیابند ممکن است برای دیگران مشکل ایجاد کنند.Cها معمولا نیمه خالی لیوان را می بینند زیرا آنها می خواهند همه چیز کامل باشد. آنها اغلب در دسته درونگراها قرار می‌گیرند و تمایل دارند در پروژه‌های انفرادی فعالیت کنند. صنعت ما نیازی به افرادی با سی بالا دارد، کدنویسی، طراحی، تست، جمع آوری نیازها و … همه به مهارت های تحلیلی و توجه بالا به جزئیات دارد.

Cهای مشهور: بیل گیتس، آلبرت انشتین، آلن گرین اسپن

بررسی علل ضعف کار گروهی از دیدگاه جامعه شناسی خودمانی

در روزنامه شرق مورخه 21 مرداد 1389 مصاحبه ای با آقای حسن نراقی نویسنده کتاب معروف «جامعه شناسی خودمانی»درباره علل ضعف کارگروهی در جامعه ایرانی انجام شده بود که  واقعا زیبا و قابل تامل بود. از آنروز دنبال فرصتی بودم که نکاتی که برای خودم جالب بود را تایپ کنم و با دوستات دیگر به اشتراک بگذارم (متاسفانه سایت روزنامه شرق به روز نمی شود و آرشیو الکترونیکی آن موجود نیست فکر کنم از تاریخ اولین توقیف روزنامه دیگر به روز نشده است.).

هدف من از به اشتراک گذاشتن این نوشته با دوستان دیگر به این خاطر بود که، کار تیمی یک از بزرگترین مسائل ریشه ای رشته ما است با همان مشکلات خاص جامعه ایرانی. هر از چندی دوستان در مورد این مسئله مطالبی را می نویسند و سعی در ارائه راه حلی برای این مسئله دارند که قابل تقدیر و بررسی است. اما به نظر من یکی از مواردی که باید در ارائه راه حل برای این مسئله در نظر گرفته شود بررسی این موضوع از دیدگاه جامعه شناسی و پایه ای است، تا این راه حل یک نسخه کپی شده از سایر راه حلها موجود برای دیگر جوامع نباشد بلکه آمیخته با واقعیتهای جامعه خودمان باشد. راه حلی برای افراد این جامعه، جامعه ای که فقط و فقط شبیه خودش است.

آقای نراقی ضعف در کار گروهی را همانند خصلت های مانند «همه چیز دانی»، «عدم صداقت» یا «حقیقت گریزی» از خصلت های منفی جامعه ایرانی می داند و دلیل آنرا علت و معلول های مختلفی می داند که از یک ایرانی فردی تک رو، خودرای و گریزان از «خرد جمعی» ساخته است.

تاثیر عوامل شخصیتی یا عوامل شخصیت ساز

«عوامل شخصیتی» یا بهتر است بگویم «عوامل شخصیت ساز» مجموعه ای از عوامل است که رفتارهای اجتماعی ما را شکل می دهد و اینها یا به قول شما ذاتی است یا به تدریج ذاتی شده است، حالا یا از طریق ژن یا از طریق تربیت. همه آدمها از دوران طفولیت خود خاطرات یکسانی از رفاه، فرهنگ، آسایش و … ندارند. از آن طرف هم مرتب در گوشش خوانده ایم و می خوانیم که همه آدمها مساوی هستند و برنده کسی است که فقط کوشش بیشتری بکند. ما کودکامان را را واقعاً از روی مجیت زیادی که به آنان یعنی در حقیقت به خودمان داریم همواره در یک مسابقه ناعادلانه به نام پیشرفت شرکت می دهیم که اکثرا هم جواب دلخواه را نمی دهد. خب مشخص است که وقتی این کودک بزرگ شد به نوعی سعی می کند به نوعی این برجستگی و جلوتر از دیگران بودن را ثابت کند و این «تک گرایی» و «تک جلوه ای» حالا حقیقی یا مجازی را باید به هر حال به نمایش بگذارد که در کار تیمی و دسته جمعی امکان بروز آن بسیار اندک است.

شکل شخصیت انسان بیشتر زیر نفوذ تربیت است یا عوامل وارثتی؟

صلاحیت علمی در حودم نمی بینم که به این سوال جواب بدهم اما با تجربه ام می توانم بگویم که هر دو نقش دارند ولی شخصاً وزن تربیت را سنگین تر می دانم. در همین زمینه سوژه و بحث مورد نظر شما نسل تازه را نمی گویم. نسل خودم و حتی 10، 15 سال جوان تر را می گویم. تمامی دوران کودکی این نسل در فضای آمرانه و یک طرف شکل گرفت. پدر دستور می داد، مادر بزرگ سهم خودش را از جایگاه فرماندهی داشت. مادر هم همین طور. معلم، مدیر مدرسه و بخشدار و هگذا تا نهایت. جالب است حتی نظر کودک را را در مورد کفش و لباسی که قرار بود از آن استفاده کند هم نمی خواستند. خب این کودک بینوا کجا تمرین کرده است که تیمی کار بکند؟! یک نفر می گفته، بقیه اجرا می کردند. پس کودک تنها کاری که می تواند بکند این است که صبر کند تا بزرگ شود و همان بلایی را که سرش آورده اند سر نسل بعدی در بیاورد.  کار تیمی در فضای متقابل گفت و گو ها شکل می گیرد. یعنی به قول فرنگی این «دیالوگ»  است که تمرینی می شود برای کار تیمی نه «مونولوگ». شاید برایتان خنده دار باشد که ما در زبان فارسی لااقل تا آنجا که من می دانم برای ترجمه کلمه تیم مترداف فارسی نداریم. مثل اینکه اصلا ضرورتی برای درست  کردن آن وجود نداشته.

از دسته یا گروه نمی توانیم به جای «تیم» استفاده کنیم؟ (یک سال عالی با پاسخ عالی تر، این هم پست خودم در باره مسئله مشابه)

نه نمی توانیم. تیم مفهمومی دیگر دارد. شما در گوشه ای و کنار میدانهای بزرگ شهر بارها دیده اید که عده ای از جوانان کارگر در یک گوشه بیتوته کرده اند و منتظر توسط کارفرمایی اجیر شوند. به اینها می توانید بگویید یک گروه کارگر یا یک دسته جویای کار اما همین که سر و کله یک کارفرما برای جذب تعدادی معدودی از این کارگرها پیدا شد برای از میان به در کردن رقیب، کار را حتی به راحتی به کتک کاری هم می کشانند. یعنی دسته هستند اما هدفشان مانند تمام افراد تیم مشترک نیست. انفرادی است بنابراین هرگز نمی شود به اینهت گفت تیم. ملاخصه می کنید همین لغت «لابی» هم که به تازگی در ادبیات ما رسوخ کرده در اینجا کمی با تبانی همخوانی بیشتری دارد تا به قول شما «کار گروهی». در صورتی که مورد مصرف «لابی» در غرب به مفهوم تیم نزدیگ تر است.

–  پدر و مادر همیشه بهترین ها را برای فرزندان خود می خواهند، اما برای رسیدن به این بهترینها و بهترین شدنها آیا ابزار و امکانات آن را برای کودک خود تدارک دیده اند؟ آبا با گفتن اینکه خواستن توانستن است، همه مسئولیت پدر و مادر تمام شد یا آنها باید با خود صادق باشند و بگوینند خواستنی توانستن است که امکاناتش هم حتی المقدور مهیا باشد. ما به جای آنکه تلاش کنم فرزندانمان را بر مبنای واقعیت های زندگی تلاش بکند  او را در یک مسابقه ناعادلانه به نام پیشرفت شرکت می دهیم که تعداد نفرات برترش بسیار اندک است ولی سرخورده هایش فراوان! بعد از همین کودک وقتی به سنین رشد رسید انتظار داریم در اجتماع به صورت گروهی کار بکند و فرهنگ کار گروهی داشته باشد. خیر چنین چیزی تفریبا غیر ممکن است. این آدم بیشتر سعی خود را در این راه صرف خواهد کرد… که بلکه به تنهایی بتواند ستاره ای بشود تا مگر قسمتی از ناملایمات کودکی را ترمیم کند. تمام سعی اش به خود اندیشیدن و خود محوری خواهد بود. از چنین آدمی نمی شود انتظار کار گروهی داشت.

–  جامعه مادامی که در یک مسابقه فوتبال برا گل زن هورا می کشد و گلر پرریسک و پر مسئولیت را جدی نمی گیرد … یعنی در حقیقت به این پدیده «تک گرایی» دامن می زند.

–  عدم علاقه به کار تیمی، برمی گردد به کاستی های دوره کودکی و نوجوانی، به دوره ای که کودک نتوانسته است میل و غریزه اش را در ارتباط با جلوه گری و خودنشان دادن ارضا کند. غریزه ها حتی اگر به شدت هم سرگوب هم شوند گریبان آدمها را تا آخر عمرشان رها نمی کند.

موارد بالا، مواردی بود که من از این مصاحبه انتخاب کردم تا با شما به اشتراک بگذارم. حالا شما اگر می خواهید تیم خود را تشکیل دهید چگونه تیم خود را هدایت خواهید کرد که هم سعی در برطرف کردن کاستی های دوره نوجوانی و کودکی اعضای تیم خود بکند و هم آنها را به فرهنگ کار تیمی در معنی واقعی آن سوق دهید؟ در مورد خودتان چگونه عمل می کنید، آیا در درون خودتان نمی خواهید ستاره این جمع باشید و به آرزوی ستاره بودن خود به هر قیمتی برسید؟