برای یک دوست

مسیح هر چه می گوید تجربه ی خود است ویک مسیحی هر چه می گوید باور اوست. وفاصله ی بین تجربه و باور از زمین تا آسمان است .آن دو هرگز به هم نمی رسند.

اگر می خواهی حقیقت را بشناسی، هیچ گاه باور نکن. نمی گویم که یک بی اعتقاد شو، زیر این نیز یک باور است. یک باور منفی، یک ضد باور …

من تلاش می کنم تو را از هر دو نوع باور مثبت یا منفی رها سازم تا خودت بتوانی کشف کنی. همانند هر بودا، مسیح یا کریشنا، حقیقت در دسترس تو نیز قرار دارد. حقیقت حق انحصاری هیچ کس نیست. تو باید آنرا کشف کنی. باید در آن رخنه کنی. به جای باور کردن، باید با ذهنی باز پیش بروی. باور تو را بسته نگاه می دارد. تو را به یک نتیجه گیری می رساند که از خودت نیست. کسی دیگر آنرا به تو داده. تصادفی و اتفاقی است.

اگر تو به دست یک هندو پرورش یافته باشی، یک هندو خواهی شد و اگر به دست یک مسیحی، یک مسیحی. پس پای شرطی شدن و تعلیم و تربیت در میان است، این که چه کسی معلم تو بود و تو به طور تصادفی در چه محیطی به دنیا آمده ای.آن ها ذهن تو را شرطی کرده اند، ذهن آن ها به دست والدین شان شرطی شده بود و الی آخر.

از قید تمام شرایط از پیش تعیین شده رها شو تا بتوانی کشف کنی، تا بتوانی جست و جو کنی. نخستین شرط، جست و جو، دور انداختن تمام نتیجه گیرهای از قبل است تا بتوانی خودت تجربه کنی.

و روزی که خودت تجربه کنی یک مسیح می شوی. برای خودت یک بودا می شوی و این بسیار زیبا است.

یک مسیح بودن زیبا است اما یک مسیحی بودن نه.

اشو

جملات بالا را نوشتم چون تجربه کردم که من، شما و اکثر افرادی که در این دنیا زندگی می کنیم به شرطی شدن دچار شده ایم. و در بعضی از روزها بیشتر از همیشه به خاطر این شرطی شدن رنج می کشم. مثل این روز ها

(ایام محرم) ، همه حسین را باور دارند، ولی کسی از ما می تواند بار دیگر در شرایط مشابه حسین بودن را تجربه کند. من که ….

حسین باشیم نه حسینی.

 

1 comments on “برای یک دوست

  1. عباسی on

    ای کاش بشویم . ای کاش آنقدر شجاع شویم که برای بیان عقاید و انسان بودنمان ، زیر پتوی عادات نرویم . می دانیم چشم برای بستن نیست ولی عادت کرده ایم .

Comments are closed.